آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

سر تو بالا بگیر

بیست و سه سال هست که دارم از بدنم کار می کشم که زندگی کنه. بیست و سالی هست که دارم نفس می کشم و دارم می گم و دارم می خندم و گریه می کنم. خیلی از دوستام بهم می گن که خیلیا عاشق خندیدنت هستن، عاشق دیوونه بازیات، عاشق دوست داشتنات. همین مِری می گه هر وقت دلم می گیره می خوام باهات صحبت کنم که دلم وا شه. خوبه، آره، خیلی خوبه. ولی ...


ولی وقتی که دل خودم می گیره، اون وقتِ که بد می شه. اون وقتِ که یه دنیا خنده هم ارضام نمی کنه. اون وقتِ که ام پی تری پلیر رو در میارم و مستقیم می رم سر فولدر محسن یگانه و همه ی آهنگاشو گوش می دم. نمی دونم چم می شه این وقتا. انگار همه ی دنیا جم می شه و جزای همه ی خنده هامو ازم می گیره. خوبیش اینِ که مثل مرد گریه می کنم و برام مهم نیست که هست و کی نیست، شاید تنها قسمت دوست داشتنیِ ناراحتیام گریه هامِ که بدون این که وایسن و فکر کنن که بیان یا نه، ول می شن و میان پایین. 


الانم یکی از اون وقتاس، دارم محسن گوش می دم و تا می تونم خالی می کنم. الانِ که بغضم بترکه و چون خونه هم تنها هستم بزنم زیر گریه برای خودم. گاهی وقتا شده که فکر کنم که کاش نمی فهمیدم، نمی دونستم، همون بچه ای بودم که فقط وقتی گریه می کردم که منو می بردن که آمپول بزنن. وقتی ناراحت بودم که با شادی دختر خالم سر لی لی دعوامون می شد و بعدش بلافاصله می رفتیم منت کشی هم. وقتی خوشحال بودم که وقتی تو کوچه با بچه ها دو تیم می شدیم، یکیمون پرسپولیس بودیم و یکیمون استقلال و تا شب بازی می کردیم و می بردیم و می باختیم. الان همه چی عوض شده، نه من اون کارو ی قدیما هستم، نه آمپول ترس داره و نه شادی که با هم لی لی بازی کنیم. همه ی بچگی تموم شده و دور و برم پر شده از آدمایی که همه بزرگن و همه بزرگ فکر می کنن و همه دوست دارن بزرگ تر شن. حتی بابامم فکر می کنه بزرگ شدم و این خوبه. همه این طور می گن. حتی اون هم می گفت که تو خیلی بزرگ تر از خودت فکر می کنی.نمی خوام، بخدا نمی خوام. 


آخ که اگه یکی مثل محسن یگانه نبود مجبور می شدم به خدا اعتقاد پیدا کنم و تو تنهایی هام برم نماز بخونم و با اون بحرفم. خداییش خوب شد که هست. دوسش دارم مثل مرد. سر تو بالا بگیر، من کنارتم هنوز، چی آوردن به سرت که می نالی شب و روززززززز. آخیشش.


پا شیم بریم درسمون و بخونیم که این چیزا نون و آب نمی شه. قربون اون خدا برم که این همه که من گیر می دم و بهش کاری ندارم، بازم دوسم داره و بازم اون بالاست و بازم حواسش هست.


نظرات 2 + ارسال نظر
صفورا دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ب.ظ http://lahzehayeshaeraneh.blogsky.com/

سلام
چرا همه دلگرفته و غمگینن؟
حوصلم سر رفت

بعضی وقتا آدم دلش می گیره دیگه :D

سامان جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

بسیار زیبا و آشناست. دمت گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد