آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

زولبیا بامیه

آره. دوباره اومد و رفت. کارش شده همینُ هر دو سه سال یه بار میاد و دوباره به همه چی آتیش می زنه و پا می شه می ره. شاید این داره یه روند تکراری می شه تو زندگی من. خیلی سعی کردم این بار جلوش وایسم و نذارم که دوباره دل بستگی پیش بیاد. اتفاقا خوب هم پیش رفته بودم. ولی ...

اون گریه آخر و اون نگاه آخرش تو اون روز همه برنامه هامو به هم زد. نامرده دیگه، می دونه طاقت این گریشو ندارم. خودش هم طفلک می گفت که نمی دونم این چیه، نمی دونم کنترلش کنم، وقتی می دونم این نمی تونه هیچی رو تغییر بده. می گفت هیچ مشکلی تو با من بودن نمی بینه و فقط این منم که این وسط اون و اشتباه می کنم واسش. راست هم می گفت، فقط رو یه احساس بدم می گفتم نه، نه دلیلی داشتم واسش، نه حرفی. خب اینم که نمی شد.

خلاصه پا شد و رفت. آره. شنبه بود. ساعت 4 صبح پا شد و رفت کانادا. الان هم از اون روز همش با هم صحبت می کنیم. مثل قدیما. مثل همون وقتا که فقط اون بود و اون. مثل همون وقتا که بچه بودیم و همه فکرامون بچه گونه بود. مثل همون وقتا که برای دیدن هم دو یا سه سال وای میسادیم. شاید که نه، این بار حتما یه حکمتی بوده توش که دوباره شد، ولی بازم می ترسم. می ترسم از همه تاریکی هایی که تو من وجود داره و مثل خوره میفته به هر رابطه ای.

خب دیگه، این روزا تنها شدم دوباره. مثل قبلنا، الان هم که دو روزه اومدم خونه ممد که فقط و فقط تنها نباشم. بنده خدا هم کلی از خجالتم در اومده، از بس که می خورم :)، فقط روم نشد امروز بهش بگم سر راه یه زولبیا بامیه هم بگیر. خوبه. ملالی نیست جز دوری دوستان. پرسپولیس هم که دیروز مساوی کرد و رفت تو اعصابمون. همه چی عالیه. آی لایو یو پی ام سی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد