آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

چیز شعر :)

روند زندگی آدم و شخصیت آدم و می سازه. کاش، یه جورایی اول زندگی انتخاب می کردی که چه جوری باشی تو زندگی آیندت. یعنی، مثل این نرم افزاری که هست که میای توش دماغ و دهن و گوش و این جور چیزا رو انتخاب می کنی و باهاش یه صورت می سازی، این بار تو فرم پیشرفته ترش میومدی کل بدن و اخلاق و رفتار و نحوه حرف زدن و خونواده و اطرافیانت و می ساختی و باهاش زندگی می کردی. جالب می شد ها. یعنی مثلا جنیفر لوپز باز می رفت همون باسن و برا خودش ور می داشت؟ یا همه دخترا می رفتن باسن اونو انتخاب می کردن؟؟؟ یا نه، همه میومدن همین اخلاق و رفتاری رو که الان دارن رو انتخاب می کردن؟ من که فکر نمی کنم این طور باشه. میگن که آره آدم خودشو می سازه، ولی فکر نکنم همش دست خود آدم باشه. این جوری دیگه شکری هم نبود که ناشکری داشته باشیم. فکر کن؛ یعنی باز احمدی نژاد همین چهره رو برا خودش ور می داشت یا می رفت شبیه برد پیت می کرد خودشو؟ چارلیز ترون می تونس این قد خودشو خوشکل بسازه؟

نمی دونم واللا. جداً خدا عجب اعصاب خوردی برا خودش درست کرده ها. بخدا این نرم افزار رو می ساخت بهتر بود، و فکر کنم می تونست برنامو بنویسه، هر چی نباشه خداس دیگه، اینم بلد نبود که دیگه هیچی. حالا مردم به کنار. همین بچه های دور و برمون. بازم اونا خودشونو همین طوری که هستند می ساختن؟ فکر کنم یه آدم پیدا نشه تو دنیا که از قیافه خودش راضی باشه، مخصوصا ما ایرونیا، این و می دونم که همه روزی حداقل 5 یا 6 بار می ریم جلو آینه و آخرش می گیم کاش مثلا دماغمون ایجوری بود. ولی رفتارمون چی؟ تا حالا شده بشینیم با خودمون بگیم کاش مثلا این جا این جور تصمیم می گرفتم و اونجا اون کار رو نمی کردم؟ اگه شده، کاری کردیم که بریم اون سمت. من یکی که نه واللا. یه آدم مغرور مغرورم که همه می دونن که نمی خوام تو هیچی کم بیارم و کلا هم با کلمه نمی دونم مشکل دارم. یعنی به قول آقا میلاد آدم باید بعضی وقتا چیز بگه ولی نه اینجوری. حرف حرف خودمه، همه نمی دونن و منم که علاکه دهرم. تازه، هر کسی هم که خودشو عالم دهر بدونه پیش همه رسواش می کنم. آره جونم برات بگه. به قول نیکو جونم ego بالایی دارم، بالا که نه؛ بد جور بالا. ولی خداییش، اگه اون نرم افزار رو می دادن دستم، و به این شرط که همین صورت و بدنمو به صورت پیش فرض می ذاشتن، به غیر از قد که یه کوچولو می بردمش بالا به هیچی دیگه دست نمی زدم. باور کنید. این یکی رو شکر خدا راضیم.

از ظاهر ماهر که بگذرم، به خونواده و دور برم می رسم. اول داداشی جونم، که اونو فکر نمی کنم انتخاب می کردم، دلیلشم اینه که باور کنید اگه سارو نبود، فکر نمی کردم آدمی به خوبی و مهربونی اون باشه، مامی جونمم که باز انتخاب نمی کردم، چون مثل اون وجود نداره. فادر هم که قربونش برم یه چی دیگه س. فقط یه کوچولو دست کاریش می کردم که پاهاش تو این سن درد نکنه. فقط از یه چی شاکیم. یه خواهر کوشول موشولو که واقعا دوست داشتم که داشته باشم و هر بار می رم خونه یه چی براش بگیرم. دور و بر هم که ای، خدا رو شکر بد نیست، عمومو که همینی که هست ور می داشتم، چون تکه به خدا، با وجود این که هنوز از نزدیک ندیدمش (چون وقتی به دنیا اومدم رفته بود سوئد) دلم براش یه ذره س. یه کم مامان بزرگامو تغییر می دادم، و بابا بزرگا همینی که بودن که خدا همشونو رحمت کنه. بقیه فامیل هم که همونا، به جز بهترین و مهربون ترین دوست همه زندگیم که دختر خالم نیکو ه که اونم از شانس ما از 7 سالگی رفته کانادا. نیکو رو فقط کاری می کردم که ایران بمونه، نه این که بره دول کفر، همه چیزشم همین جوری که بود و هست می ذارم. تنها آدمیه که واقعا عاشقشم. ماشاللا یکی دو تا هم که نیستن، برا همین از همشون فاکتور می گیرم و همونا رو می ذارم. هاها. خب این که نشد. همین شد که بود. پس نمی دونم چرا اینقد ناشکرم خدا. به هیچی راضی نیستم. آها. فکر کنم باید می رفتم تو اخلاق و رفتارم یه گزینه رو فعال می کردم که هر روز از خودم به پرسم که خاک تو سرت، چیت کمه آخه؟؟؟ اصلا این حرفا رو ولش. نیکو تا پریشب ایران بود، ساعت 4 شنبه 8 مرداد 1390 پرواز کرد دوباره و رفت کانادا، دلم از الان براش یه ذره شده، امروز نزدیک 5 ساعت باهاش تلفنی حرف زدم، بنده خدا کلی دلش برام تنگ شده، نمی دونم عاشق چیه من شده آخه. ولی خب دیگه، بازم از خوش شانسی منه. کلیباید حسودیتون شه که همچین کسی رو تو زندگیم دارم. باور کنید اگه سه سال دیگه نتونم برم کانادا می زنم این دولت و با خواهر مادرش یکی می کنم. بازم خدا جون معرفت خودت که می دونی اینقد کله شق و ناشکرم ولی بد جور عاشقمی و بد جور داری حال می دی. حیف که اهلش نیستم واللا از فردا برات مثل مرد روزه می گرفتم. ایشاللا برادر زاده ممد هم حالش خوب شه، همه براش دعا کنید.

دیگه همین مونده تو این پست قیمت سکه و طلا رو هم بذارم. نی؟؟؟؟ ما رفتیم بخوابیم که فردا بریم سر کار و با مهندس فرشیدنیا (مدیر بخشمون) روزه خواری کنیم. یا حق!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد