آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

مری وانا

راستش بار ها شده که از خودم بپرسم که چی؟ چرا این جوری؟

اون روزا، اون وقتا که با کسی بودم که احساس می کردم که دیگه اینه که خوبه و اینه که درسته و اینه که می مونه، طرف هیچ کدومشون نمی رفتم. احساس می کردم که این چیزا یه جورایی الکیه، یعنی آدم می تونه بدون این چیزا هم خوش باشه و بخنده و حال کنه. هر کی هم می گفت بیا داداش، می گفتم خانوم نمی ذاره. الان نمی دونم چرا دیگه این طور نیست. دیشب که بهم تعارف زدن بدون این که فکر کنم قبول کردم و بالا زدم.

الام هم زیاد پشیمون نیستم، ولی دلم برا اون وقتایی تنگ شده که حداقل برا خودم دلیل می آوردم که اون ناراحت می شه و به خاطر اون نمیزنم بالا. حالا که با کسی ام که خودش برام سِرو می کنه و خودش می پیچه و خودش روشن می کنه و با من میزنه بالا.

دیشب خلاصه کلی فاز داد بهمون و کلی خوش رفت، همین که کلان هم نریخت سرمون و ما رو چِت ببینه خوبه. اونم چی، بعد این که ببینی یکی مثل مورینیو با اون همه غرور خورد شه و به افتخار این یه پِیک هم بریم بالا. دیشب که فاز منفی نبود خداییش، ولی بازم می گم، دلم برای همون وقتا تنگ شده.

نظرات 1 + ارسال نظر
صفورا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:40 ب.ظ http://lahzehayeshaeraneh.blogsky.com/

پس دیشب حسابی ترکوندی...
آدم وقتی دلش میگیره اگه محسن گوش بده که بیشتر دلش میگیره
شاید عجیب باشه اما من وقتی دلم میگیره میخوابم

آره قبول دارم، ولی یه دلگیری باحالی می شه :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد