آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

آقا کارو

به افتخار سامی اومدیم ایجا، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، ج*ن*س*ی و اقتصادی

آب موز

قدیما که بچه تر از الان بودم، عشقم این بود که وقتی می رم مغازه بابام تا این که اون بره خونه و ناهار بخوره و بعدشم یه استراحتی بکنه و دوباره بیاد مغازه، با داداشم سارو یه چیچک بذارم تو فریزر و سرد سرد بشه و بعدش تو هوای گرم تابستون بخوریم، یا همون نوشابه و کیک معروف که هر وقت از سر تمرین بر می گشتم می خوردیم با بچه ها. یه کم که گنده تر شدم، یعنی وقتی راهنمایی بودم، با سارو پول تو جیبی هامونو جمع می کردیم و می رفتیم یه کیت الکترونیکی می خریدیم و می ساختیمو و تا هفته ی بعد تو کف کیت بعدی می موندیم. بازم که گنده تر شدم، یعنی وقتی دبیرستان بودم عشقم این بود که هر روز صبح کلاسا رو با بجه ها بپیچونیم و بریم ساندویچی. اومدیم تو پیش که همش تو درس بودم، عشقم این بود که رتبه کنکورم خوب شه. آخرشم زد و برق امیرکبیر قبول شدم، اون روز و یادم نمی ره چون وقتی جواب قبولیم اومد ساعت 3:30 صبح بود و دختر خالم نیکو از کانادا برام رشتمو خوند، و همه زدن زیر گریه از خوشحالی. اومدیم امیرکبیر عاشق یه دختری شدیم، از اون به بعد عشقمون اون دختره بود، ولی سال آخر با دوستش دوست دختر دوست پسر شدیم و اونم کلی ناراحت شد ازم. اون وقتا عشقم اون دختره بود. الانم که دارم ارشد می خونم عشقم اینه که مقاله بدم و بعدش برا دکترا پاشم برم اون ور. دارم به این فکر می کنم که یه مدت دیگه عشقم چی می شه. اه اه اه. حالم از خودم به هم می خوره. دوس دارم این همه گنده نمی شدم و عشقم همون چیچکه بود که با داداشیم تو گرمای تابستون می خوردم. اخ که چه کیفی داشت. همون وقتایی بود که می رفتیم قنادی. همون وقتایی که یه روز یه روستایی بیچاره اومد تو و، بیچاره نمی دونست شیر موز چیه، به جاش گفت آقا یه لیوان آب موز بده، آخ که چقدر بهش خندیدیم. یاد بچگی همه به خیر :D
نظرات 1 + ارسال نظر
سامان شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

بسیار زیبا بود.
زلال و ساده. دمت گرم

کلی ممنون. نظر لطفته.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد